
همه ما مشغله های مختلفی داریم و بسته به مسائل گوناگون ،زمان قابل توجهی ازروزرا به کمک به دیگران وبرآورده کردن نیازهای آنها اختصاص می دهیم . این روند ادامه پیدا می کند ودرنهایت به جایی می رسیم که دیگرحتی توان انجام دادن ساده ترین کارهاراهم در خود نمی بینیم .
فکر می کنید علت این مسئله چیست ؟ شاید مهم ترین دلیل این می باشد که به مروردر این مشغله ها گم می شویم و خلوت کردن با خودمان رافراموش می کنیم .مقاله امروزچطوربه همین موضوع اختصاص دارد و درادامه ، از تجربیات هنرمندی می خوانید که بر این مشکل غلبه کرده است . اومارابا پنج نشانه ای که می گویند جسم وروحمان به تنهایی نیاز دارند ، آشنا خواهد کرد.
غروبی کاملا"معمولی است :شام روی گاز است ، همسرم در آشپزخانه مشغول کاراست ، بچه در اتاقش بازی می کند .من هم روی کاناپه سرگرم کتابخوانی یا دراتاق خواب لباس ها را تا می کنم که همسرم سر می رسد وسوالی می پرسد ، یا بچه به هنگام بازی سروصداراه می اندازد .
در موقعیت هایی مثل این بدون اینکه دست خودم باشد با خودم می گویم : «آه ، دوباره شروع شد . » واحساس می کنم که آدرنالین خونم بیشتروبیشتر می شود.
این فریاد ناگهانی درونی به من نشان می دهد که طاقتم طاق شده است وموعد آن رسیده است که زمانی رابه «خودم » ، در تنهایی اختصاص دهم .
در مقابل زن ، مادر وهمسری که در این جامعه زندگی می کند ، کاملا" طبیعی است که به آسانی درگیرانجام بدون وقفه کارهایی برای دیگران شویم . با این حال بسیارضروری است که از خودمان نیزغافل نشویم .واین غافل نشدن از خود گاهی به این معناست که از همه چیزدور شویم و زمانی را در خلوت خودمان سپری کنیم .
با این تنهایی شانس تجدید قوای مورد نیاز برای ادامه دادن مسیر را دراختیار خودمان می گذاریم . اگرازآن غافل شویم ممکن است احساساتی مثل خستگی مفرط به سراغمان بیاید وهمچنین از لحاظ روحی وجسمی کم بیاوریم .
اما چطور بفهمیم که چه زمانی به این تنهایی نیاز داریم ؟ خوشبختانه من موفق شدم به هشدارهایی که بدن وذهنم درچنین مواقعی به من می دهند ،پی ببرم : یعنی زمانی که بیش از تحملم در حال تلاش کردن هستم و باید دست نگه دارم وکمی به خودم بپردازم . در ادامه جزئیات بیشتری در مورد این نشانه ها خواهم گفت ، شاید برای شماهم آشنا باشند وبتوانید از تجربه های من استفاده کنید .
یکی از اولین نشانه هایی که برایم حاکی از نیاز به تنهایی است ،زمانی است که دیگرچیزی به نظرم لذت بخش نمی
آید . دراین مواقع ممکن است با خودم کلنجار بروم وکسل شوم ، یا پروژه های خلاقانه ای را که همیشه برای انجام شان اشتیاق دارم ، عقب بیندازم .
انگارکه تمام انرژیم تحلیل رفته باشد و برای کار خلاقانه به تجدید قوا نیاز پیداکرده باشم .
وقتی چنین احساسی پیدا می کنم ، متوجه می شوم که به تنهایی نیازدارم . شاید این تنهایی به سادگی سر زدن به کتابخانه و ساعتی گشتن درمیان کتاب ها یا نوشیدن فنجانی چای در خلوت یا حتی نگاه کردن به کارهای هنری دیگران باشد .
می توانم با قاطعیت بگویم که کمی خلوت گزینی ، در کنارپیداکردن چیز جدیدی که برایم الهام بخش باشد ، قوه خلاقیت من را دوباره به کارمی اندازد .
تنقلات - نشانه که می گوید جسم وروح به تنهایی نیاز دارد
طی سال ها با شناخت بهتر خودم فهمیدم که گاهی گرفتار خوردن هیجانی می شوم . به همین خاطر وقتی ولع خوردن همه تنقلات موجود در خانه به سراغم می آید ، می فهمم که باید کمی راجع به خودم فکر کنم و ببینم در دل وذهنم چه می گذرد .
خیلی وقت ها ، فکرخوردن چیپس و شکلات ها به این دلیل به سراغم می آید که می خواهم با چشیدن طعم آنها راه فراری پیدا کنم .
گاهی اوقات می دانم که به خاطر اضطراب این میل را پیدا کرده ام : پس دوش آب گرم می گیرم ، کتاب می خوانم و تنقلاتم را هم می خورم . در مواقع دیگر ، از خودم می پرسم نیاز واقعی من چیست ؟ تنقلات است ؟ می فهمم که این طور نیست و به جای آن ، باید لیوان آبی بردارم ، به حیاط خلوت بروم و کمی در سکوت وآرامش باشم .
من از تمایلم به خوردن هیجانی آگاه شده ام ودر این مواقع ،با خودم رودررومی شوم . در این صورت می توانم بفهمم که آیا واقعا" به خوردن تنقلات و غذا نیاز دارم یا اینکه میل من ریشه در اضطراب دارد و باید به خودم استراحت بدهم .
معمولا این قدرت را دارم که چندین مسئولیت همزمان را بپذیرم و تمام آنها را با آرامش به سرانجام برسانم .، با این وجود ، گاهی با ساده ترین و بی اهمیت ترین اتفاق ها به کلی از کوره در می روم .
برای مثال ، درست وسط تهیه شام متوجه می شوم که یکی از مواد مورد نیازم را نخریده ام ، بنابراین همین طور که سعی میکنم جایگزینی برای آن پیدا کنم از نظر احساسی دچار درماندگی می شوم . یا مثلا ممکن است بعد از بیرون آمدن از فروشگاه متوجه بشوم که شامپو نخریده ام : همین کافی است تا به گریه بیفتم .
هروقت احساس کنم این چیزهای کوچک اعصابم را بهم می ریزند ، می فهمم که زیر بار مشغله ها کم آورده ام و وقت آن رسیده است که با خودم کمی خلوت کنم . در چنین موقعیت هایی به خوبی می دانم که باید سراغ تمرین های خود مراقبتی بروم . این تمرین ها شامل موارد زیر هستند :
. واقعیت شرایط را به خاطر بیاورم . آیا این موقعیت دنیا را به آخر رسانده است ؟
. راجع به برطرف شدن یا نشدن نیاز های اساسی و اولیه ام فکر کنم . آیا گرسنه ام ؟ آیا به نوشیدن آب نیاز دارم ؟ آیا با چند دقیقه دراز کشیدن حالم بهتر می شود ؟
. از دیگران کمک بگیرم . مثلا شاید از همسرم بخواهم حالا که بیرون است ، برایم شامپو بخرد .
با همین کارهای ساده کمی از فشار موجود کم می شود و برای رسیدن به آرامش خاطر و تجدید انرژی فرصت پیدا کنم
من شدیدا به خونسردی ام افتخار می کنم . بنابراین وقتی سرو صدای فرزندم مثل مته ای روی اعصابم می رود ، یا وقتی سوال پرسیدن همسرم کلافه ام می کند ، می فهمم که یک جای کار می لنگد .
هنگامی که با عزیزانم بداخلاق و سختگیر می شوم ، خودم را در موقعیتی قرار می دهم که من و خانواده ام به آن « وقفه خود خواسته » می گوییم . این موقعیت مختص زمانی است که یکی از ما متوجه می شود دیگر ظرفیتش تکمیل شده است و به چند دقیقه تنهایی نیاز دارد .
وقتی قرار است از این موقعیت استفاده کنم ، اغلب به اتاق خواب می روم ، چند نفس عمیق می کشم و از تکنیک های برقراری ارتباط با زمان حال ، مثل لمس سنگی یا بوییدن عطر استفاده می کنم . شاید با موبایلم بازی کنم یا دستی به سرگربه مان بکشم .
در حین انجام کارها به این هم فکر می کنم که در آن لحظه ، به چه چیزی احتیاج دارم ؟
وقتی دوباره توان تعامل با دیگران را پیدا می کنم ، از اتاق بیرون می زنم و به خاطر بد خلقی هایم عذر خواهی می کنم . با همسر یا بچه ام صحبت می کنم و به آنها می گویم چرا این رفتار از من سر زد .اگر هم به چیزی احتیاج داشته باشم و احساس کنم ضروری است ، به آنها خواهم گفت .
تا حالا چند باربرایم پیش آمده است که دزدکی با موبایلم به دست شویی رفته ام . نه به خاطر اینکه بخواهم از آن استفاده کنم ، بلکه به این خاطر که به چند لحظه سکوت و آرامش نیاز داشتم . وقتی این اتفاق می افتد ، می فهمم که واقعا نیاز دارم برای مدتی تنها باشم .، نه اینکه فقط پنج دقیقه در دست شویی بمانم .
وقتی چنین حالی پیدا می کنم ، یا دلم می خواهد برای مدتی خودم را در اتاق خواب حبس کنم ، می دانم که واقعا زمان آن رسیده است که کاری کنم و برای مدتی تنها باشم . در چنین واقعی سعی می کنم در تقویمم زمانی خالی برای ناهار تک نفره پیدا کنم .، یا با همسرم در مورد مناسب ترین زمان برای خلوت گزینی ام مشورت می کنم و از او می خواهم در برنامه ریزی این روز یاری ام کند . هنگامی که بعد از این خلوت گزینی یک روزه با خودم به خانه بر می گردم احساس می کنم دوباره نیرو گرفته ام و سرحال شده ام . با این روحیه تجدید شده همسرم حضورم را بیشتر احساس می کند و با عشق بیشتری برای بچه ام مادری می کنم .
همه این نشانه ها برای من حاکی ازآن هستند که آن طور که باید به خودم توجه نکرده ام و خود را فراموش کرده ام . وقتی متوجه احساسات این چنینی می شوم ، می توانم بی تعارف با خودم رودر رو شوم وبه دنبال راه چاره ای باشم . از کارهایی مثل گرفتن دوش آب گرم ، خواندن کتاب و قدم زدن با دوستان گرفته تا دور شدن چند روزه از خانه و خانواده ، همه اینها به من کمک می کنند تا جسم و روحم تازه شوند و با انرژی بیشتری در کنار عزیزانم به ادامه مسیر فکر کنم .
ممکن است که نشانه های شما متفا وت از من باشند ، اما حالا که با تجربه های من آشنا شدید ، وقت آن است که به خودتان فکر کنید ، نشانه های نیازتان به تنهایی را پیدا کنید و ببینید بهترین راه برای برطرف کردن این نیاز چیست . به این شکل می توانید توجهی را که شایسته آن هستید به خودتان داشته باشید .